به گزارش تجارت امروز؛ شادروان قصه فقر است و گرچه درباره زندگی آدمهای حاشیهنشین است اما خلاف قاعده همیشگی سینمای ایران به سراغ موقعیتهایی در زندگی طبقه فرودست رفته و قصه آدمهایی را روایت میکند که در تلخترین موقعیتها هم میتوانند شیرینی خلق کنند. حسین نمازی برای مخاطبان از شادروان میگوید. ملودرامی شیرین از خانوادهای کمبضاعت که به هر دری میزنند تا از پس بحرانهای بزرگ زندگیشان برآیند.
چطور به ایده شادروان رسیدید؟ بیشتر میخواهم ازاینجا شروع کنید که با توجه به شرایط سخت اقتصادی طی این سالها، سینما به فیلمهایی از این جنس رو آورده و به سراغ طبقات کمبضاعت اجتماعی رفته از ابد و یک روز و متری شیش و نیم گرفته تا شنای پروانه و جاندار و... و. امانگاه شادروان به این طبقه از آدمها متفاوت است و نمیخواهد ما را در سیاهی و تلخی زندگی آدمهایی از این طبقه غرق کند.
به نظر من فضای جامعه امروز ما بهاندازه کافی بحرانزده و یاس آلود هست که حتی من فیلمساز هم کشش و توان تماشای فیلم تلخ را ندارم. علاوه بر این من بههیچوجه تمایلی به تکرار و زدن حرفهای گفتهشده ندارم. رفتن در قالب کلیشه و تکرار نهتنها برایم جاذبه ندارد که دافعه هم دارد و باعث میشود سوژه تکراری را کنار بگذارم. وقتی به ایده شادروان رسیدم احساس کردم این همان چیزی است که دلم میخواهد و باید آن را بسازم. من این طبقه را بهخوبی میشناسم کسانی هم که این طبقه را میشناسند خیلی خوب میدانند که فضای زندگی افراد این طبقه پر از نکبت و سیاهی و تلخی نیست. اینطور بگویم که تنها چیزی که این طبقه کم دارد پول است. در حقیقت آدمهای این طبقه بهنوعی نسبت به دیگر طبقات اجتماعی مفاهیمی مثل خانواده، فامیل، همسایه و ... را بهتر و بیشتر درک میکنند و برایشان مهم است.
شما درواقع برجستگی یا برتریهای اخلاقی به این طبقه میدهید؟ همانطور که میدانید یکی از پررنگترین نقدهای منفی که از زمان جشنواره در مورد شادروان گفتهشده همین بوده که شادروان در تقدیس فقر است.
بله. به نظرم روند کلی زندگی این قاعده را دارد. انسان نمیتواند در هر طبقه و هر مدل زندگی همهچیز را باهم داشته باشد. وقتی پول زیاد داشته باشی ناخودآگاه خواب راحت از تو سلب میشود. وقتی شهرت را انتخاب میکنی رفتوآمد عادی و آسایش را از دست میدهی. محال است که همهچیز در کنار هم به دست بیاید. من بیش از آنکه بخواهم امتیاز ویژهای به فقر یا این طبقه بدهم. میخواهم بگویم خیلی از مفاهیم در این طبقه هنوز زنده و پویاست که در دیگر طبقات اجتماعی یا نیست یا کمرنگ شده است.
من بههیچوجه معتقد به تقدیس فقر نیستم چه کسی گفته ذات فقر مقدس است! هر کس همچنین ادعایی کند ادعای گزافی ست؛ اما وقتی مشکلی از یک طبقه از آدمها را بزرگ کنیم باعث میشویم آنها شرایط بهبود زندگی را از دست بدهند. به نظر من در کنار این حجم از فیلمهای تلخ و غمبار از طبقه فرودست چه اشکالی دارد فیلمی از جنس شادروان هم باشد و دیده شود.
بله و به نظر میرسد گاردی وجود دارد برای دیده نشدن دیگر جنبههای زندگی آدمهای این طبقه. ما همیشه باید فقر و نکبت و سیاهی این طبقه را روی پرده سینما ببینیم.
دقیقاً همینطور است. بههرحال انبوه مشکلات، بهخصوص مشکلات مالی و اقتصادی نهتنها مختص این طبقه که بسیاری از دهکهای اجتماعی را در برگرفته است اما این مشکلات نباید باعث شود ما خیلی از مسائل را ندیده بگیریم.
نکته اینجاست که خلاف نقدهای منفی که درباره ستایش فقر در «شادروان» گفتهشده حال و هوای داستانی این فیلم اتفاقاً در ستایش امید است. همان کلیدواژهای که طی سالهای اخیر در سینمای ایران زیاد شنیده میشود و بیشتر فیلمها بهنوعی با برچسب سیاه نمایی و ناامیدی نقد میشوند.
بله. تنها چیزی که ما دستاندرکاران سینما در سینما به فراموشی سپردهایم امید است. بههرحال ما که نمیتوانیم ادعای بزرگتری از سینمای هالیوود داشته باشیم. آنها هم این راه را در دهه ۸۰ رفتند اما سرانجام به این نقطه رسیدند که سینما امید لازم دارد. سینما فانتزی لازم دارد. سینما رؤیاپردازی نیاز دارد.
بله و بهطورکلی انسان بهخودیخود برای ادامه مسیر در زندگی نیاز به امید، نیاز به فانتزی و رؤیاپردازی دارد.
بله اگر در همین لحظهای که هستیم امید را از ما بگیرند دیگر نمیتوانیم ادامه مسیر بدهیم. حتی آدمی که پای چوبه دار است و قرار است فردا اعدامش کنند هم با کورسوی امید تا فردا زنده است در غیر این صورت همان لحظه و قبل از چوبه دار میمیرد. من در انتهای فیلم قبلیام آپاندیس بهاندازه یک دیالوگ و لبخند امید را باقی گذاشتم اما بعد به این نتیجه رسیدم که امید در فیلمهای من نباید تا این حد کم و ناچیز باشد و باید در متن فیلم جاری باشد.
همین شد که شادروان را پر از امید نوشتم. جدای از اینکه من بههرحال سینمای قصهگو و درام را دوست دارم و به آن آشنا هستم، میتوانستم با همین قصه و موقعیتها و فقط با جابجایی دیالوگها نفس مخاطب را در سینه حبس کنم اما نکردم. دلم میخواست مخاطبی که برای تماشای فیلم آمده علاوه بر اینکه قصه بشنود و با یک درد اجتماعی روبرو شود باحال خوب سینما را ترک کند.
مضمون اصلی من در شادروان بیان این موضوع بود که هستند آدمهایی که پول دفن و کفن پدر خود را هم ندارند. مضمون از این تلختر وجود ندارد؛ یعنی وقتی پولنداری حتی نمیتوانی بمیری؛ اما من نمیخواستم مخاطبم را زجرکش کنم. شاید قبلاً بهنوعی دلم میخواست اما در حال حاضر نمیخواهم.
یعنی شرایط موجود حاکم بر جامعه نگاهتان را تغییر داده است و آنهمه تلخی را نمیپسندید؟
به نظرم جامعه دیگر کشش آنهمه تلخی را ندارد. ما نهتنها جامعه در کشور و بهطورکلی در منطقهای زندگی میکنیم که هرروز بستر یک اتفاق و بحران تازه است. کافی است یکی از همین اتفاقها در دنیای غرب بیافتد که همه ارکان زندگی آنها را به هم بریزد. اوکراین نمونه واضح و روشنی از این ماجراست. در چنین شرایطی جامعه دیگر کشش و فرصتی برای شنیدن و دیدن تلخی و سیاهی ندارد.
آقای نمازی شما خودتان هم در زندگی روحیه طنز دارید؟ شیوه برخوردتان در مواجهه با مسائل مختلف طنازانِ است؟
خیلی زیاد. اینطور بگویم که ۹۰ درصد دیالوگهایی که شما در شادروان میبینید و با آن میخندید دیالوگهای روزمره خود من است. شخصیت خود من همینطوری است که در آدمهای شادروان میبینید. شما در آپاندیس هم در نیمه اول آن با موقعیتهای کمدی میخندید.
در ادامه مسیر فیلمسازی همین مسیر را میخواهید ادامه دهید؟ در فیلمهای بعدی هم با همین نگاه شادروان و به سراغ همین طبقه اجتماعی میروید؟
مضمونی که من در سینما دوست دارم ملودرام اجتماعی است. فضایی شیرین خانوادگی که بستر ملودرام باشد. این جذابترین ژانر یا گونهای ست که دلم میخواهد مسیر فیلمسازیام را در آن ادامه بدهم. فیلم سینمایی (coda) کودا که امسال در اسکار هم درخشید و جوایز بسیاری گرفت نمونه درستی ازاینگونه موردعلاقهام است. به نظرم کودا یکی از بهترین آثار تاریخ سینماست. قصهای جدی و عمیق در فضایی شیرین و خانوادگی.
من قصه مشابه این فیلم را داشتم و بسیار افسوس خوردم که به سرانجام نرسید. داستان من هم درباره دختر نوجوان شنوایی بود که تنها عضو یک خانواده ناشنوا بود و یک بخش آن را هم در شادروان به آن پرداختم. کدا فیلمی شیرین است با قصهای بهشدت عمیق و جدی که توانسته در تلخترین سکانسها تو را میخکوب طنز و شیرینی خود کند. شاه سکانس کودا تمرین آواز دختر در خانه است که به دلیل ناشنوا بودن والدین، با صحنه هماغوشی پدر و مادر روبرو میشود. تلخترین سکانس با یک ایده بهظاهر ساده چنان در فضایی شیرین قرار میگیرد که مخاطب را میخکوب میکند.
این ترکیب در سینما شبیه داروهای تلخی است که به آن قند و شیرینی اضافه میکنند تا قابلتحمل شود. درواقع این لحن شیرینی که در کودا و شادروان دیده میشود برای تحمل تلخی داستان فیلم است. تلختر از این قصه سراغ دارید که یک خانواده به خاطر فقر و بیپولی نمیتواند جنازه پدرش را دفن کند. موضوعی به این تلخی باید شیرینی به آن اضافه شود که قابلتحمل باشد.
البته اندازه و مقدار این شیرینی هم مهم است که لحن فیلم به لودگی نیافتد. در شادروان این لحن خیلی درست پیش رفته و تقریباً در هیچ جایی سطح آن به دام لودگی یا ابتذال نیفتاده است.
من اصلاً نمیخواستم در آن حد از مخاطب قهقهه بگیرم. حتی این موضوع تا آنجا برایم جدی بود که به یکی از دوستان گفتم فیلمنامه را بخوان هر جا قهقهه داشت زیر آن خط بکش و من همه آن دیالوگهای خندهدار را حذف کردم. نمیخواستم مخاطب را با شادروان اینهمه بخندانم. دلم میخواست مخاطب با تماشای شادروان لبخند به لب داشته باشد.
و به نظر میرسد با تبلیغات محیطی محدود فیلم خودش را به گیشه تحمیل کرده و جزو پرفروشهای سینمای امسال شده است. درباره برخورد غیرعادلانه صداوسیما نظری ندارید؟ شما در مصاحبهای گفته بودید که تصور میکردید عضوی از خانواده تلویزیون هستید و انتظار این برخورد سلبی با فیلم شادروان را نداشتید.
بله برای شخص من قابلهضم نبوده و نیست. صداوسیما همانطور که به همه فیلمها تیزر میدهد میتوانست برای شادروان هم حقی قائل شود اما چرا آنقدر سلیقهای برخورد میکند برای خود من هم روشن نیست.
حتی آقای عباس نادران، (تهیهکننده) هم در صفحه شخصیاش تشکر طعنهآمیزی از صداوسیما کرد.
راستش را بخواهید این برخورد غیرحرفهای برای همه ما بهنوعی سورپرایز بود. برای خود من چیزهایی درباره رسانه ملی باید ثابت میشد که شد.
آقای نمازی از پروژهها و کارهایی که در دست دارید برایمان بگویید؟
یک فیلم سینمایی در فضای شادروان در دست دارم. تعدادی پیشنهاد سینمایی و نمایش خانگی هم دارم که هنوز هیچکدام قطعی نشده است.
انتهای مطلب
منبع: همشهری